بی شک کار یک مترجم کارکشته در کشور ما فرای ترجمه‌ی کتاب است، آنچه مترجمان ما را متفاوت کرده، انتخاب آن‌هاست. همین موضوع باعث شده، با وجود تمام سختی‌ها و موانع موجود، مجموعه‌ی ادبیات جهانی که به زبان فارسی در اختیار ماست، گلچین درخشانی از بهترین ها باشد. اغراق نیست که بگوییم در دنیای امروز، با بمباران اطلاعات و گستره‌ی‌ بی‌حد و اندازه‌ی شبکه‌های اجتماعی، مترجمان ایرانی غربال خوبی‌اند در شکل‌گیری سلیقه‌ی ادبی ما. 

 دکترکتایون شهپرراد و دکترآذین حسین زاده نیاز به معرفی ندارند، اما به میمنت گفت‌وگویی که خواهید خواند و به حکم وظیفه، باید نوشت که  تا به امروز از این زوج هیات علمی دانشگاه حکیم سبزواری ترجمه‌های بسیاری از آثار بزرگان ادبیات منتشر شده است، انتشار « وسوسۀ آنتونیوس قدیس » جدیدترین اثر ترجمه شده این زوج، بهانه ای شد برای گفتگویی با خانم دکتر شهپرراد. گفتگویی که در ادامه خواهید خواند:

“سهم ادبیات فرانسه در ادبیات معاصر ایران انکارناپذیر است”

 

*شما آثار متعددی در حوزه ادبیات و رمان از زبان فرانسه به فارسی برگرداندید. چه شد که « وسوسه‌ی آنتونیوس قدیس» را برای ترجمه انتخاب کردید؟

ابتدا برای اینکه فلوبر در دنیای ادبیات جایگاه ممتازی دارد. بسیاری از نظریه پردازان ادبی معاصر و حتی نویسندگانی مانند ناتالی ساروت آثار او را زمینه ساز اصلی جنبش هایی می دانند که در عرصۀ ادبیات و هنر در قرن بیستم شکل گرفت، مانند رمان نو. اما دلیلی که بیش از باقی ما را ترغیب کرد این بود که خود فلوبر می پنداشت وسوسۀ آنتونیوس قدیس چکیدۀ تمام هنر و زندگی حرفه­ای او در گسترۀ داستان ­نویسی است. وسوسۀ آنتونیوس قدیس داستانی قدیمی است که ریشه در ادبیات کهن اروپا  البته از دیدگاه ادبیات تطبیقی در جهان دارد. شباهت فراوانی بین این داستان و داستان­هایی مانند دکتر فاوست دیده می شود؛ چون موضوع اصلی، نبرد میان انسان و شیطان است. داستانهای مشابه در ادبیات ایران کم نیست. فلوبر از نوجوانی همواره در اندیشۀ نگارش این داستان بود و از تمامی منابعی که در دسترس داشت استفاده کرد تا بتواند برداشت مورد علاقه ­اش را ارایه دهد. درست است که او برای نوشتن این کتاب که گفتم داستانی قدیمی است بیش از همه از یکی از دیوارنقشهای موجود در کاخ ژن، اثر بروگل، به ­نام وسوسۀ آنتونیوس قدیس الهام گرفت، اما مطالعۀ آثار گوته، بایرون و شاتوبریان و آشنایی با سبک شاعرانۀ بیان این بزرگان جهان ادب بر او تأثیر فراوانی برجای گذاشت. با این همه، فلوبر شاعر نبود. برای او نثر می­ توانست، با توجه به انعطاف بیشتری که در مقایسه با شعر دارد، گویاتر باشد. چنین شد که وسوسۀ آنتونیوس قدیس را به ملغمه­ای از شعر و نثر بدل کرد، نثر شاعرانه، یا شعر منثور… برای ما، به­ عنوان مترجم، انعطاف ­پذیری زبان فارسی، همچنین پیشینه ­ای که نثر شاعرانه در ادبیات ­مان دارد، دست به دست هم داد تا شیوۀ بیان شاعرانه و منثور فلوبر را، البته با دشواری بسیار و گاه با صرف روزها و هفته­ ها وقت برای یافتن تنها یک برابرواژه، به ­انجام برسانیم. در این راه، کمک گرفتن از بزرگان عرصۀ ترجمه در ایران، مانند استاد احمد سمیعی گیلانی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی یا خانم مهشید نونهالی، خواندن و تأمل بر آثار منثور و کهن ادبیات فارسی، رایزنی با نویسندگان صاحب سبک ایران معاصر، مانند محمود دولت­آبادی، همچنین ترجمۀ دونفری یا، به ­قول فرانسوی ­ها، ترجمۀ چهاردستی نیز سهم فراوانی داشت: دو فکر، دو شیوۀ بیان، دو نگرش، دو جهان ­بینی، در نتیجه دو زبان… شاید با احتیاط و به­دور از پیش­داوری ­های جنسیتی بتوان گفت، یکی زنانه و دیگری مردانه باعث شد تا کار ترجمۀ این اثر، به ­اتفاق همسرم آذین حسین زاده، به تجربه­ای شیرین بدل شود که درنهایت ما را به هم نزدیکتر کرد

ویژگی بارز وسوسۀ آنتونیوس قدیس این است که نه به نوع ادبی رمان تعلق دارد، نه نمایشنامه، نه شعر. کتاب، از لحاظ شکلی، به نمایش­ نامه­ای در چند پرده شبیه است، یعنی راوی برون ­داستانی، درست مانند نمایشنامه ­نویس، صحنه ­ای را توصیف می ­کند و سپس، شخصیت یا شخصیت­ ها به ­حرف می­ آیند و چنانچه نیاز به توصیف باشد، یک بار دیگر راوی وارد می ­شود. اما هیچ کارگردانی تا به امروز نتوانسته این «نمایشنامه ­گون» را به روی صحنه ببرد؛ استفاده از فن «داستان در داستان»، هم ­زمان با توصیف ­های درون­ داستانی از زبان شخصیت اصلی و نقل وقایع با استناد به گفت­ و گوی میان شخصیت ­ها، باعث می ­شود تا، در پاره ­ای موارد، به رمان مانند باشد؛ در این میان، سبک پرتکلف و زبان آزمودۀ فلوبر این اثر را به شعر نزدیک می ­کند. وسوسۀ آنتونیوس قدیس نتیجۀ سی سال تجربه ­اندوزی فلوبر در گسترۀ نویسندگی است. او این داستان را که موضوع جدال همیشگی انسان با وسوسه ­های نفسانی است، ابتدا در سن هفده سالگی نوشت. بار دوم، کم و بیش ۲۶ سال داشت، سرانجام، برداشتی که امروز می ­بینیم، بیست و اندی سال پس از نگارش اول روانۀ بازار شد. این پرسش البته مطرح است که کدام برداشت را باید «بهترین» قلمداد کرد؟ برداشت اول، هنگامی که هنوز تجربۀ زیادی نداشت اما نگران واکنش خوانندگان نیز نبود و درنتیجه خودسانسوری نمی­کرد؟ برداشت دوم که با اندکی اصلاحات همراه بود و دریافت خواننده نیز در آن اهمیت داشت؟ برداشت سوم که اوج تجربه ­اندوزی فلوبر در نویسندگی محسوب می­ شد اما با خودسانسوری نیز همراه بود؟ یافتن پاسخ کار سختی است. اما متخصصان فلوبر به ­اتفاق بر این باورند که این کتاب، به هرسان، بیش از هر اثر دیگری از این نویسنده، بازگوی روحیۀ خیال ­پردازی، هنر داستان نویسی و شیوۀ تفکر و رویاهای دورۀ کودکی اوست. برداشت نهایی او که این کتاب ترجمۀ آن است، در حقیقت تحقق همین رویاهاست که از آموخته ­های دوران کودکی و مطالعات دوران جوانی و میان ­سالی سرچشمه می ­گیرد، یعنی از کتاب ­ها و نمایشنامه ­ها و تصاویر و دیوارنقش­ های موجود در کلیساها. این­ ها، همه و همه، سهمی بسزا در آفرینش این اثر داشتند.

*گوستاو فلوبر یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان قرن نوزدهم در فرانسه بود و از پیشگامان ادبیات رئالیسم می دانند درخصوص ویژگی های آثار این نویسنده شاخص برایمان بگویید.

فلوبر یکی از برجسته ­ترین رمان ­نویسان قرن نوزدهم میلادی در فرانسه است. دوران نوجوانی و جوانیش با به عرصه رسیدن رمانتیسم همراه بود و از همین رو نیز بیشترین منبع مطالعاتش را رمان­ هایی تشکیل می ­دهد که رمانتیک ­های مطرحی همچون شاتوبریان و آلفرد دو موسه یا حتی ویکتور هوگو نوشته ­اند. در نتیجه، دور از انتظار نیست اگر بگوییم به ­شدت از رمانتیسم متأثر است. در گیرودار چرخش هنر از رمانتیسم به رئالیسم، فلوبر به عنوان فردی صاحب ­سبک، آثارش را تلفیقی از این دو مکتب قرار داد، یعنی از سویی نشانه ­های رمانتیسم و از سوی دیگر بارزه­های رئالیسم به ­خوبی در آثارش مشهود است. او بر این باور بود که رمان ­نویس باید بتواند از «هیچ» داستان بسازد، از امری یا رخدادی عادی و روزمره که هر روز شاهد وقوعشان هستیم اما بدان ­ها توجه نمی ­کنیم. رمان مادام بوواری نمونه ­ای از این شمار رمان ­هاست. اما فلوبر وسواس داشت، بیمارگونه… وسواس درست­ نویسی، ناب ­نویسی، وسواس اینکه اندیشه ­ای را به شیوه­ای بیان کند که بهتر از آن ممکن نباشد. از همین رو، همیشه از آنچه می ­نوشت ناخرسند بود، تردید داشت، خط می­زد، پاره می­کرد، دور می ­ریخت، برای دوستانش می ­فرستاد و، افسوس، چنانچه با ذائقه­ شان جور نمی ­بود متن ­ها را نابود می ­کرد؛ توگویی به ­خودش اطمینان نداشت. دریافت خواننده از متن برایش اهمیت شایانی داشت. آنچه او در قالب نثر ادا می­ کند در زبان و ادب فارسی به شعر حافظ شبیه است: ناب، گویا، پرمغز، سلیس و روان و، در عین حال، زیبا، به معنای واقعی کلمه.

 

*ترجمه از دیرباز انتقال‌دهنده فرهنگ و اندیشه به کشور ما بوده است به خصوص زبان فرانسه. پیشینه این زبان و تاثیر آن در ادبیات و اندیشه ما به کجا برمی‌گردد؟

حق با شماست. زبان فارسی و فرانسه هر دو ریشۀ هندواروپایی دارند؛ واژه های فراوانی از زبان فارسی به زبان فرانسه انتقال یافته و هم اکنون، چه در زبان روزمره و چه در زبان ادبی مورد استفادۀ فرانسوی ها قرار می گیرد. تعداد واژه های فرانسوی در زبان فارسی نیز کم نیست. تا حدود ۵۰ سال پیش، زبان دوم و زبان علم در ایران زبان فرانسه بود. فراوانند تعداد واژه های فرانسوی که در علوم محض مانند فیزیک و شیمی و ریاضی یا در ادبیات و فلسفه و حتی خیاطی و آشپزی مورد استفادۀ ما قرار می گیرند. این میزان تأثیر و تأثر از چندی پیش با سلطۀ زبان انگلیسی اندکی کم رنگ شد. اما تشابهات فرهنگی میان دو کشور ایران و فرانسه، به ویژه در گسترۀ نقد و ادبیات و فلسفه، همچنان به این زبان به عنوان زبان مرجع می نگرد. از چندی پیش، فرهنگستان زبان و ادب فارسی گام های بزرگی در راه فارسی سازی واژه های لاتین، اعم از فرانسه یا انگلیسی برداشته که متاسفانه هنوز به اندازۀ کافی اطلاع رسانی نشده و معدوند افرادی که این دست واژه های تخصصی را در زبان فارسی به کار بندند.

*بسیاری معتقدند که مترجم دوباره به خلق اثر روح می دهد و در اصل خالق دوم اثر محسوب می شود. نظر شما در این باره چیست؟

ترجمه در ساختار وزارت کار در ایران در گروه فعالیت های فنی لحاظ شده است. بدین ترتیب، ترجمه فن است و هیچ فنی نیست که از خلاقیت عاری باشد. خلاقیت نقش بسزایی در ترجمه دارد. می دانیم که هر یک از ما خوانش ویژۀ خود را از اثر هنری داریم. مترجم نیز از این قاعده مستثنا نیست. هر مترجمی به شیوۀ خود اثر را می خواند و برداشت خود را دارد و بدیهی است که بر مبنای این برداشت است که کار ترجمه را دست می گیرد. پس اشتباه است اگر بپنداریم از یک اثر ادبی تنها یک ترجمۀ خوب می توان سراغ گرفت. ترجمه ها در گذر زمان و عطف به خوانش هر یک از ما تغییر می یابد و خلاقیت مترجم کاری می کند تا اثر هنری و خوانش های متعددی از آن هست، ترجمه های گوناگون و بدیع نیز وجود داشته باشد.

*به نظر شما، تاثیر ترجمه در داستان نویسی ایرانی چگونه است؟

داستان نویسی در ایران سابقه ای کهن دارد. اما داستان نویسی به سبک و سیاق جدید، یعنی رمان نویسی، آنگونه که کریستف بالایی که افتخار شاگردی اش را در رسالۀ دکترایم داشتم باور دارد که رمان نویسی در ایران از طریق آشنایی نخبگان و جامعۀ فرهنگی ایران با هنر رمان نویسی فرانسه آغاز شد. البته نباید تصور کرد که رمان نویسی ایران رونوشتی از رمان نویسی فرانسه است، خلاقیت بزرگان این هنر، به ویژه در ابتدای امر، باعث شد تا داستان نویسی کهن ایران به جای پرداختن به موضوعاتی که الزاما ارتباطی به مسائل روزمره نداشتند به دوران حال، به دغدغه های جمعی معاصر، خواه فرهنگی یا سیاسی یا اجتماعی یا روان شناختی روی بیاورند و درنتیجه سهم ادبیات فرانسه در این زمینه انکارناپذیر است. فراموش نکنیم پیشگامان داستان نویسی مدرن در ایران، صادق هدایت، بزرگ علوی، جمال زاده و بسیاری دیگر همگی فرانسه زبان بودند، درست مانند شعرای مدرن ایران یعنی نیما یوشیج و شاملو و رویایی سپهری…

*در حال حاضر چه کاری در دست ترجمه دارید؟

قراردادهایی با ناشران فرانسوی آثار ژرار ژنت و تودروف برای ترجمۀ کلیۀ آثارشان منعقد کرده ایم که در تمامی آنها حقوق مولف رعایت، و هزینه ها به ناشران و نویسندگان پرداخت شده است. بدین  ترتیب، با توجه به اولویت های جامعۀ ادبی، به ویژه دانشگاهی ایران، تصمیم داریم برای مدتی بیشتر به نقد بپردازیم تا داستان یا شعر.