بعد از پیروزی انقلاب و ورود امام عده ای از علما و مردم سبزوار به استقبال امام به تهران میروند

ایشان هم برای همین امر راهی تهران شده، بعد از چند روز به سبزوار برمی گردند

پرسیدم اولین زمزمه های مخالفت با امام از کی و کجا شروع شد

ایشان گفتند:در اوایل و قبل اوایل شاید کسی مخالفت صریح نداشت اولین کس یا کسانی که به مخالفت یا نوعی اعتراض اقدام کردند دو نفر بودند

یکی  اقای شریعتمدار بود

که در مرجعیت ان زمان حرف اول را می زد

یکی هم اقای حاج اقا حسن قمی در مشهد بودند

 

حضرت اقا از انجا که هم شاگرد حضرت امام بودند و هم شاگرد ایت الله شریعتمدار،

سعی وافر دارند که این اختلاف ریشه یابی شده، حل گردد

جلسات متعدد هم خدمت اقای شریعتمداری می رسند و هم خدمت حاج اقا حسن قمی

طبق نقل خودشان درست با این دو شخص مکرم طرف حساب می شدند

حتی با صحبت مستقیم یا نوشتن نامه سعی در رفع این مخالفت و عدم همراهی انها با امام دارند

ولی ظاهرا  هر چه صحبت یا اصرار میشود، بجایی نمی رسد

در مورد ایت الله شریعتمداری پرسیدم: حضرت اقا شما شاگرد هر دو طرف بودید و با هر دو طرف هم امام و هم ایت الله شریعتمداری  از نزدیک اشنا بودید، اصل مشکل چه بود و چه چیز باعث بروز این اختلاف گردید .

ایشان گفتند بگذریم از این حرفها  مکرر پرسیدم

از پاسخگویی اکراه داشتند

عرض کردم یکی از مجهولات، همین قضیه ی اقای شریعتمداری است،

می خواهم نظر حضرت عالی را بعنوان کسی که از نزدیک با این مساله بدون تعصب آشنا بودید بدانیم  ایشان در جواب فرمودند: هوای نفس یا هواهای نفس نمی گذارد، بیشتر نپرسید .

 

ایشان با حاج اقا حسن قمی هم طرف حساب میشوند تا بلکه او دست از یکسری مخالفت ها با امام بردارند که ان هم ظاهرا بجایی نمی رسد.

(حاج اقا سید حسن طباطبا یی قمی  از مراجع ایران واز همراهان نهضت، ابتدا همراه امام بودند و شاید بعد از امام بزرگترین مرجعی بودند که بخاطر انقلاب چند بار توسط شاه تبعید شدند و….

ولی بعد از انقلاب ظاهرا بخاطر مساله ولایت فقیه مخالف میشوند ودر حصر خانگی قرار می گیرند

ایشان فرزند اقای حاج اقا سید حسین طباطبایی قمی است که بعد از اقای اصفهانی مرجعیت عام داشتند و اول بودند  واز بررگترین مراجع شیعه محسوب میشوند ایشان هم در زمان حکومت رضا خان با ایشان به مخالفت برخاسته اند

حضرت اقا نقل فرمودند هروقت رضا شاه راهی مشهد می شد ایشان از مشهد خارج میشد تا با شاه ملاقاتی نداشته باشد

از هرگونه ارتباط  یا تایید رضا شاه و حکومت وی بشدت پرهیز می کردند  یک بار که شاه به مشهد رفته و در مدرسه علینقی میرزا میروند و علما بدیدن شاه میروند شاه به اقای قمی پیغام میدهد که ایشان هم به انجا بروند

اقای حاج اقا حسین قمی در پاسخ می فرمایند مدرسه علینقی غصب شده ما به انجا نمی اییم و اینگونه طفره میروند  ایشان در مساله کشف حجاب از مشهد با همراهی حدود دویست نفر  به عنوان اعتراض راهی تهران شده و در شهر ری ساکن میشوند و تقاضای ملاقات با رضا خان را دارند  ملاقات جور نمیشود  به ایشان می گویند هر درخواستی دارید بگویید یا بنویسید ما به شاه منتقل می کنیم

ایشان نمی پذیرند و می گویند باید ایشان را حضوری ملاقات کنم  ان موقع در تهران حکومت نظامی بوده  ولی ایشان بدون توجه به ان در حرم عبدالعظیم به اقامه ی جماعت می پردازند و به قوانین حکومت نظامی اهمیت نمی دهند مامورین حکومتی مستقر در حرم به ایشان تذکر می دهند ایشان در جواب می فرمایند

اقا حکومت نظامی چی، هر اتفاقی میخواهد بیفتد بیفتد .

نقل است همان فرمانده ای که از طرف حکومت  مامور نظارت دقیق بر ایشان بوده به ایشان علاقه مند شده  با ایشان مرتبط میشوند

به هر حال بعد از مدتی  دیدن شاه به هر دلیل جور نمیشود و شاه مبلغ دو میلیون تومان پول نقد خدمت ایشان می فرستد و می گویید هر امری دارید بنویسید رسیدگی میشود  ایشان پولها را بر می گرداند

و می فرمایند به او بگویید ما از اول زندگی تا کنون فقط از یک نفر (امام عصر علیه السلام )پول گرفته ایم و از دیگری قبول نمی کنیم

ایشان که از دیدن رضا خان مایوس میشوند از حکومت میخواهند تا برای او و همراهانش که حدود ۱۵۰ نفر هستند، گذرنامه ی عراق را صادر کنند تا به عراق بروند  با اینکه صدور گذرنامه ان وقت به این تعداد مشکل بوده حکومت جهت خلاصی از این معظل هر جور شده برای انها گذرنامه صادر و انها به عراق میروند

وقتی از ایشان می پرسند که شما با این کهولت سن چرا اصرار بر ملاقات حضوری با شاه داشتید مگر می خواستید چه بکنید

حاج حسین آقا قمی در جواب می گویند  اول التماسش می کردم و به دست و پایش می افتادم تا این قانون (قانون منع حجاب ) را بر دارند  و نکنند واگر نمی پذیرفتند بجانش می افتادم و قصد جانش را می کردم و لو کشته می شدم …    ـــ پایان ـــ