حوزه فرهنگی دانشگاه حکیم سبزواری میهمان مادرشهید مهدوی بودند.
معاونت فرهنگی دانشگاه حکیم سبزواری با هیئت همراه خود به منظور پاسداشت مقام شهدا،به خصوص شهدای دهه انقلاب، مهمان خانه شهید مجید مهدوی از شهدای شاخص دانشجو و جزء پنج شهید سرزمین ملکوتی
این دیدار با حضور دکترکشاورز معاون فرهنگی و اجتماعی،رحیم زاده مدیرفرهنگی،دلبری معاون مدیر فرهنگی، بابایی کارشناس نشریات دانشجویی و تعدادی از اعضاء کانون شهدای دانشگاه حکیم سبزواری در منزل شهید شاخص دانشگاه “مجید مهدوی” آغازشد.
پیش از همه صلوات به روح مطهر شهید، آغازگرسخن بود و پس از آن تقدیر معاون فرهنگی از ایثار ومردانگی مجید بود که خنده ای را بر لبان مادر نقش بست و برای هزارمین بار در دلش به داشتن همچین فرزندی می بالید.
خاطرات، عکس ها و سوالاتی که هرکدام از مهمانان از تنها راوی قصه زندگی مجید،می پرسیدند و مادر با ارامشی وصف نشدنی پاسخ می داد.
مجید از دانشجویان رشته برق بود که با تعدادی از دوستان خود بصورت داوطلبانه به میدان جنگ رفتند و در اوایل شروع جنگ در ۱۶دی ماه سال۵۹در منطقه هویزه به شهادت رسیدند.
مادر از شهیدش می گوید از اینکه پسری آرام،مهربان و درس خوان بوده از اینکه در دوران سربازی با پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) در محیط نظامی محل خدمت خود در زمان طاغوت در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و تحقق آرمان های خویش فعال بود و هنوز ۵۰ روز از خدمت سربازی وی مانده بوده که به دستور امام راحل از سربازخانه فرار میکند وبه فعالیت های انقلابی خود در شهر ادامه می دهد.
مادرش می گوید اواز ابتدای تاسیس جهاد سازندگی تمام وقت خود را به خدمت این نهاد قرار داده بود تا جایی که طبقه ای از منزل را جهت فعالیت های انقلابی در اختیار خواهران گذاشته بود.
“گاهی در کشاکش دنیایی نامتقارن و در عرصهی تقابل شدید خوبیها و بدیها و در عصر هجوم ناملایمات،باید جایی باشد تا از اینهمه ناخوشی ها دورت کندو برای ساعتی تورا ببرد به آن جاهای دوری،جاهایی که شبیه هیچ کجای دنیا نیست و انجا شاید خانه مادری باشد که با شنیدن حضور ما، چشم به ساعت دوخته بود. مادری از جنس مادران آسمانی که اگر فرشته نبودند نمی توانستند بندگان مخلصی را برای بندگی خدا تربیت کنند.”
از مادر پرسیدیم،چگونه از شهادت ایشان باخبرشدید؟
“مجید قرار گذاشته بود هر پنجشنبه با ما تماس بگیرد اما آخرین پنجشنبه ای که او به عملیات رفته بود نتوانسته بود تماس بگیرد.شب خواب دیدم دارم لباس هایش را در ساکی می گذارم،از پشت سر دستش را روی شانه من گذاشت و گفت: مادرجان همه لباس هایم را جمع کن من دیگر بر نمی گردم. و اینگونه بود که فهمیدم حتمن مجید شهید شده است که چندروزی طول نکشید که خبرشهادت او و دوستانش را در هویزه به ما دادند.
تقدیر از خانواده شهدا بخصوص مادران وپدرانی که با دل دریایی خود جوانان شان را برای آرامش ما در مقابل هجمه دشمن راهی سفری کردند که جز آتش و خون چیزی دراستقبالشان نبود، گرچه با اهدا هدیه ای ناچیز،قابل جبران نیست اما گاهی، ناچیز بودن هدیه می تواند نشان از تهی بودن دستان ما باشد که دعای خیر این عزیزان می تواند دردنیا و آخرت سعادتمندمان کند وشفاعت شهید آبروی مان باشد در عالم عقبی.
لوح سپاس و یک دنیا التماس از مادرشهید مجید مهدوی،می توانست بهترین هدیه ناقابل حوزه فرهنگی به ایشان باشد.
شهید مجید مهدوی در مردادماه ۱۳۳۵در سبزوار به دنیا آمد.دوران کودکی را در کانون گرم خانواده گذرانداز همان کودکی آثارمهربانی، فداکاری ومناعت طبع در وجودش موج می زد.هرچه بر سن او می گذشت خصلت های انسانی اش بارزتر وشکوفاتر می گردید. برای ادامه تحصیلاتش به هنرستان کوروش رفت پس از اخذ دیپلم برق خود به دانشگاه راه یافت.
حوزه فرهنگی دانشگاه حکیم سبزواری میهمان مادرشهید مهدوی بودند.