انسان، وجود منتظر/ تأملی در معنای انتظار
دکتر حکمت اللّه ملاصالحی
در دوران غیبت کبری،مهمترین وظیفهای که از ناحیه مذهب ما بر دوش ما نهاده شده است،همانا بودن در طریق«انتظار»و«منتظر حقیقی بودن»است. صرفنظر از اینکه چه ویژگیها و شرایطی بر این مهم مترتب است،تحلیل بنیادین خود مفهوم انتظار،البته میتواند،بسیار راهگشا باشد.نویسنده محترم این مقاله،تلاش نموده است تا با واکاوی لایههای بنیادین وجود آدمی،حقیقت«منتظر»او را به آشکارگی آورد.
صراحییی و حریفی گرت به چنگ افتد
بعقل نوش که ایام فتنهانگیزست
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو صراحی زمانه خونریزست1
ریشههای انتظار را در ژرفا و لایههای زیرین و درونیتر وجود آدمی میبایست پی جست و شاخههای آن را در لایهها و سطوح برینی و بیرونیتر آن.انتظار امری است عمیقا وجودی و با ابعاد هستی شناختی بسیار پیچیده.اساسا روح آدمی در ارض هبوط در عالم ملک تا بازگشت به عالم ملکوت در انتظار آشیانه کرده و سکنی گزیده است.انتظار رویدادی است که نخست در درون وجود به وقوع پیوسته،سپس سیمای بیرونی آن را در عالمی از رمزها و تمثیلها و تصویرهای زبانی و غیر زبانی احساس کرده و زیستهایم.حتی آنجا که بذر یأس افشاندهایمبیآنکه بدانیم ناخواسته در انتظار رویش و رشد دانه یأس خویش ماندهایم.
«شجاعت یأسی»که پل تیلیخ2از آن سخن گفته در حقیقت جنبههای سلبی همان وجود منتظر آدمی است.به دیگر سخن،انسان در یأس نیز همچنان منتظر است؛چرا که از یأس خود نیز انتظاراتی را در سر میپرورد.
انتظار نیز بدانسان که آزادی،ایمان،عشق،آفرینندگی و زیبایی،مفهومی است که آسان تعریف نمیپذیرد.لکن به واسطه آن میتوان به برخی ویژگیهای بنیادین وجود آدمی دست یافت و حتی به یاری آن تعریفی اساسی و ریشهای تر از انسان به مثابه وجودی که انتظار و امید میورزد ارائه داد. از مفهوم انتظار اغلب معنای انتظار موعود و منجی غایب که زمانی سر از افق غیبت برکشیده و طلوع خواهد کرد افاده شده است.کتب مقدس خصوصا عهدین قدیم و جدید مشحون از عبارات،اشارات و استعاراتی است که ربط وثیق با مفهوم انتظار به همین معنا دارد.لکن معنای انتظار بسیار وسیع و توبرتو تر از انتظار موعود و منجی است.انتظار موعود و منجی در حقیقت وجهی از سرشت منتظر و روح امیدورز آدمی در نشئه حضور، تجربه و تقدیر تاریخی خویش در ارض هبوط و عالم ملک به مفهوم و تعبیر دینی آن است.این جنبه از انتظار،زبان،پیکره مفهومی،منطق تاریخی باطنی،سلوک معنوی،تجربه تاریخی و ویژگیهای بنیادین خود را در تاریخ فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای منتظر داشته است.یکی از شروط اساسی دست یابی به معرفت و منظری موثق و مطمئنتر از مفهوم انتظار موعود و منجی،بهره گرفتن و استخدام عیارها و ابزارهای معرفتی متناسب با منطق و خردمندانگی تاریخ باطنی و تجربه فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای منتظر است.
تاریخ باطنی و فرهنگهای آئینی و معنوی نیز از منطق، خردمندانگی،بصیرت و حکمت خاص خود تبعیت میکند. با ابزارهای معرفتی تاریخ ظاهر و ظاهر رویدادهای تاریخی که قشرند و پوسته و رویه و نه مغز و هسته،نمیتوان رویدادها، تجربهها و فعل و انفعالاتی که در باطن و لایههای درونیتر تاریخ به وقوع میپیوندد را شناخت و با ابزارهای بیرونی نقد و تحلیل و داوریشان کرد.عبور از نمادها،نشانهها و تصویرهای تاریخ معنوی و رخنه در محتوی و معنای درونیتر حیات روح و تجربیات وجودی،پیچیدگی خاص خود را دارد.عالم جدید کوشیده است با شکستن ساختها و گسستن تار از پود و بند از بند واقعیتها و پدیدارها،رخنه در لایههای درونیتر آنها بکند.
مفهوم انتظار نیز مانند مفهوم آزادی،ایمان،عشق،سنت، دیانت،خلاقیت،هنر،زیبایی مصون از تحریف و ایمن از تعبیرهای ناراست و دریافتها و برداشتهای غلط نبوده است. اتنظار همیشه بر صحنه تاریخ آدمی ایستاده است.نقشها و چهرههای متفاوت آن اعم از خرافی و انحرافی و عافیت طلبانه و منفعتجویانه و سوداگرانه و انفعالی و انتقامجویانه که اغلب مولود ناکامیها و یأسها و ناباوریهای پنهان جامعهها و جمعیتهای شکستخورده خصوصا به لحاظ معنوی و روانشناختی بوده، اغلب بر جنبههای بنیادین اصیل،خلاق،پویا،بالنده،کیفی و گوهرین آن سایه افکنده و سیمای راستین آن را پنهان کرده است.نقش پیچیده،مشارکت تاثیرگذار و تعیینکننده انتظار بر صحنه تاریخ فرهنگها،جامعهها،جمعیتها،و حیات اقشار مختلف اجتماعی سبب میشود تا اهمیت آن را به مثابه وجهی از تجربه و حیات معنوی وجود و تاریخ آدمی کوچک نشمرده و در حوزه نقدها و تحلیلهای نظری خود بویژه در روزگاری که به غنای دیدگاهها،اندیشهها و دستاوردهای نظریاش شهره است، جایگاه موضوعی و معرفتی خاصی را مدنظر قرار دهیم.انتظار با همه تجربههای وجودی،تاریخی و حیات معنوی آدمی درتنیده است.به همین دلیل نیزه مواره رابطهای مستحکم و چند سویه با موضوعات،مضامین،مقولات و مفاهیم بنیادین دیگر خصوصا
انسان،وجود منتظر تاملی در معنای باطنی انتظار مفاهیمی همچون ابدیت،عدالت،عشق،ایمان،صبر،رستگاری، آمرزش،نجات،گناه آگاهی،قیام،غم فراق یا سوگ غربت و نوستالژی به مفهوم هلنی آن داشته است.
انتظار مفهومی چند لایه،چند معنایی و سخت رایج و ملموس و متداول در فرهنگ عامه است.علی رغم حضور محسوس،ملموس و متداول آن در فرهنگ و زندگی مردمان میتوان آن را از جمله موضوعات بسیار پیچیده،عمیقا وجودی،معمابرانگیز و تعریفگریز به حساب آورد.مفهوم انتظار همانند بسیاری از مفاهیم،موضوعات و مقولات بنیادین دیگر در عالم جدید که اضطراب،تردید،یأس تهی معنایی و دوران گرفتگی بر روان و وجدان بیقرار و جان آتشناک و شعله خیز انسان پرومتهای مدرن سایه افکنده،معنای واقعی خود را از کف داده و از حوزه مسئلهها یا موضوعات بنیادین خارج شده و به صورت یک موضوع پیرامونی درآمده است.حتی در مشربهای اگزیستانسیالیستی نیز علیرغم آنکه جنبههای وجودی آن مورد توجه قرار گرفته است لکن با مفهوم انتظار به معنای متعالی،اشراقی و گوهرین آن فاصله بسیار داشته و بیگانه بوده است.در میان متفکران جامعه معاصر ما نیز جنبههای بنیادین و وجودی انتظار به لحاظ نظری به مثابه موضوعی محوری مورد توتجه و امعان نظر قرار نگرفته و جای خاصی را در حوزه نقدها،تحلیل و داوریهای فلسفی و معرفت شناختی اشغال نکرده است.مرحوم شهید مطهری و شریعتی در میان متفکران جامعه معاصر ما از جمله نویسندگانی بودهاند که به مفهوم انتظار در حوزه اعتقاد شیعی یعنی انتظار امام غایب پرداختهاند.آثار هانری کربن و امامشناسی او نیز از این منظر حائز اهمیت بسیار بوده و جایگاه ویژه خود را اشغال کرده است.فقدان نقدها و تحلیلها و طرح مباحث نظری و فلسفی تر درباره جنبههای بنیادین،متعالی و وجودی انتظار در جامعه معاصر ما سبب شده تا زمینه برای رویش و رشد شتابناک جنبههای منفی،خرافی،انحرافی،عافیتطلبانه،سوداگرانه و منفعلانه انتظار مستعد شود و میدان برای شکلهایی از انتظار که ریشه در یأس و ناکامی،عافیتطلبی،بیعملی و صور ایمان منفعلانه و مشرکانه دارد فراختر بشود؛نوعی از انتظار و ایمان که همواره مومنان و مصلحان راستین رویاروی آن ایستاده و با آن به مقابله برخاستهاند.تنقیح مفهوم انتظار و پیراستن و غربال آن از شکلهای منفی و صور انحرافی،خصوصا برای تاریخ، فرهنگ،مدنیت و معنویت ملتی که هزارههاست با تجربه انتظار ره میسپارد و منتظر میاندیشد و منتظر میآفریند و منتظر، ایمان،عشق و امید میورزد میبایست جدی گرفته شده و بی تفاوت از کنارش عبور نکرد.خصوصا در زمانه و ایامی که به تعبیر حافظ«فتنهانگیز و خونریز»است.
مباحثی که از محضر خواننده گرامی میگذرد نظری اجمالی و اشاری است به برخی جنبههای بنیادین و گوهرین انتظار به مثابه نوعی نسبت،حالت،بیداری،و رابطهای که انسان با جهان در تجربه و تقدیر تاریخی خود در ارض هبوط به مفهوم دینی برقرار کرده است.
به اعتقاد ما پیگردی و لایهنگاری ریشهها و سرچشمههای وجودی انتظار،خصوصا جنبههای و حیانی و عرفانی و اشراقیتر تجربه فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای منتظر میتواند بسیار بیش از پرداختن به ابعاد روانشناختی،جامعهشناختی و یا حتی انسان شناختی انتظار به مفهوم مدرن آن ما را به ماهیت حقیقی و فراگیر آن رهنمون شود؛چرا که فرهنگها، جامعهها،انسانها هر اندازه عمیقتر ایمان و شورمندانهتر عشق ورزیدهاند به همان میزان نیز سوگناکتر انتظار را زیسته و آزمودهاند؛و به هر میزان خود را در پیشگاه و بارگاه عظمت و جلالت او مقربتر یافتهایم سوگناکتر مسئولیت انسان بودن خویش را آزمودهایم.به تعبیر تیلیخ که تعبیر عمیقی است، «عظمت خود سوگناک است».کلام امام(ع)را در دعای شریف کمیل ببینید:«ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء» چقدر سوگ،ایمان و عشق و امید در این عبارت متراکم است، تنها خدا میداند!امر اتفاقی نیست که به هر میزان بنیادین و بیدارتر نشئه فراق را در ارض هبوط احساس کردهایم،عاشقانه، مومنانه،امیدوارانه،بیصبرانه و زندهتر حلاوت نشئه وصل را زیستهایم.بشنوید:«صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک…»این مفاهیم زبانی علیرغم آنکه سایه بر لایههای زیزین و فحاوی گوهرین و معنای باطنی تر دعا افکندهاند، لیکن خود نیز سخت زندهاند و فعال و عمیقا تاثیرگذار.این کلام عراقی نیز گویی ترجمانی شاعرانه از همین عبارت دعای کمیل است:
دلی که آتش عشق تواش بسوزد پاک
ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک3
عراقی و حافظ همانند همه اهل عرفان و اشراق،آن سوی تصویرهای زبانی حقیقت و باطن چیزها را احساس کرده و میزیند:
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتی است که از روزگار هجران گفت4
سلوک و معنویت انتظار در این بیت چنانکه در ابیات و غزلیات حافظ آنچنان زنده و آشکار است که به جرأت میتوان گفت حافظ شاعر و عارفی است عمیقا منتظر و شعر او نیز کلام انتظار است.
البته میان انسان عالم جدید و آن سرچشمههای گوهرین و بنیادین وجود چنان فاصله و فراق افتاده که وقتی از جنبههای اصیل و ریشهای و وجودی انتظار یا عشق و ایمان سخن میگوییم،گویی افسانه هایی را باستانشناسانه میکاویم که تنها به لحاظ باستانشناختی،جامعهشناختی،روانشناختی و اسطورهشناختی ارزش بحث و نقد و تحلیل و شناخت دارند و نه آنکه خود فی نفسه محمل و متضمن حقیقتاند. وقتی نیچه از مرگ خدا و داستایفسکی از مباح شدن همه چیز و بردیایف از غیبت و غروب انسان در نبود خدا سخن میگفت،مراد،مرگ همه ارزشها،فضیلتها حقایق بنیادین و سرچشمههای روحانیی بود که با خدا سنجیده،شناخته، فهمیده و یا آنکه زیسته و تجربه میشد و بدون حضور خدا عشق،ایمان و انتظار نیز معنای راستین خود را از کف میداد. به همین دلیل نیز انتظار به مثابه حرکت و کنش خلاق وجود در غیبت و غروب ایمان به خداوند،معنای بنیادین و راستین خود را از کف داده و سر در غیبت فرو برده است.انسان از منظر دینی و میدان فراخ تجربههای عرفانی و نگاه اشراقی به هستی که معطوف به حیات باطنی و زیستن و عشق و ایمان و امید ورزیدن به مبداء متعالی،الوهی و قدسی چیزهاست،وجودی است اصالتا منتظر و امیدوار فراگذاشتن از موقعیت و مقامی که فروتر از موقعیت،مقام،منزلت و کرامت انسانی اوست.
انتظار ورزیدن و امیدوار ماندن و زیستن و مردن در چشم درون بین عارفان و اهل سلوک و انسان معنوی صرفا به این معنا نیست که آدمی روی به سوی آمرزش،رستگاری و ابدیت دارد،بلکه به این دلیل نیز انسان انتظار میورزد که خاطره وصال ازلی و تجربه«مجمع البحرین»به تعبیر قرآن در هسته هستی او یعنی سپهرهای روحانی وجودش آشیانه داشته و سوگ فراق و غم غربت و یا نوستالژی بازگشت به موطن حقیقی از عالم ملک به ملکوت در جان او بیدار است.امر اتفاقی نیست که مفهوم هلنی نوستالژی که ترکیبی از دو ریشه واژه نوستس (nostos) که به معنای بازگشت به خانه و میهن و الگوس (alogos) که به معنی درد و اندوه و سوگ آمده،در حقیقت همان درد غربت و غم فراق بازگشت به موطن حقیقی است.در داستان ادیسه همین غم و سوگ بازگشت به وطن در سطحی دیگر به اوج انتظار و سوگناکی خود میرسد.در قصه مجمع البحرین در قرآن،آغاز و انجام یعنی اول و آخر به شکلی مرموز به هم در میتنند.ابدیت از مقوله زمان نیست؛به همین دلیل نیز تقسیم دو وجهی و سه وجهی مقوله زمان در آن راه ندارد.خداوند به مثابه مبدأ هستی و منتهای هر ذرهای که فیض هستی پذیرفته نیز هست:«هو الاول و الآخر»چنانکه «هو الظاهر و الباطن».
انتظار علیرغم آنکه تجربه وجود است در نشئه حضور و تقدیر تاریخی در ارض هبوط،لیکن نظر به ابدیت دارد.یعنی نظر به عبور از چنبره زمان و تجربه تاریخی و ورود به قلمرو، ساحت و یا،به مفهوم دقیقتر،سپهر عالمی که نه از سنخ و نه آنکه از مقوله این عالم است.به همین دلیل نیز انتظار به مفهوم دینی و اشراقیتر آن هم با مفهوم ایمان و عشق در میتند هم با صبر و توکل و سلوک معنوی و تجربههای زنده،فعال و عمیقا روحانی انسان.از این منظر انکشاف و یا انزال اراده خداوند در تاریخ به مثابه وحی کلامی و تشریعی،با انتظار ربط وثیق داشته و شعلههای انتظار را در جان آدمی برمیافروزد.به یک معنا کلام مقدس یا کلام خداوند برای انسان،کلام انتظار است. اندیشهها،آموزهها و تجربههای عرفانیای که عمیقا تحت تاثیر کلام مقدس بودهاند،شجره مبارکه نوعی از عرفان را بارور کرده اند که میتوان آن را اصالتا و اساسا عرفان منتظر اطلاق کرد. ادبیات و شعر عرفانی ایران عهد اسلامی مشحون اشارات، استعارات،کنایات،رمزها و تمثیلهای انتظار به معنای گوهرین بنیادین و عمیقا وجودی و هستی شناختی آن است.بشنوید:
مرا امید وصال تو زنده میدارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک5
و یا
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند6
و همچنین
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمر رهزن امل است7
و یا ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که چه خوبست و که زشت8
ملاحظه میکنید که چه اندازه مفهوم انتظار به معنای بنیادین و هستیشناختی آن با حیات روح و تجربههای روحانی و عمیقا معنوی و بیداری که در درون روح اتفاق میافتد پیوند استوار و ناگسستنی دارد.
واقعیت این است که به هر میزان رشتهها،اتصال معنوی و حلقههای پیوند باطنی فرهنگها با سرچشمههای متعالی،روحانی و الوهیتر وجود مستحکمتر بوده و هر اندازه جامعهها و جمعیتها از منظری اشراقی،عرفانی و متدینانهتر هستی را تجربه کرده و استعلایی و آخرتاندیش یا فرجامشناسانه تر به واقعیت مرگ و زندگی اندیشیدهاند،به همان میزان نیز منتظرتر مانده و وجدان امید ورزیدن در آنها بیدارتر بوده و شعلههای انتظار را شورمندانه و سوگناکتر تجربه کردهاند. در چنین فرهنگهایی تجربه انتظار خلاق و فعال وجود با مسئله رستگاری،گناه آگاهی،مرگ آگاهی،آمرزش،غم فراق،درد جاودانگی به مفهوم عمیقا دینی و اشراقی آن در تابیده است. انتظار بدین مفهوم با اشراق بیداری و پایداری روح و شعلههای فروزان توکل و صبر و سلوک معنوی ربط وثیق یافته و مانع فرو غلتیدن انسان در ظلمات نسیان و گسستن از حقیقت وجودی و سرچشمههای راستین و گوهرین خویش بوده است.
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند9
انتظار نیز همانند ایمان،عشق مراتب و منازل بسیار داشته و چنانکه در مدخل همین نوشتار یادآور شدیم با صورتها و جلوههای فراوان نیز در پرده نمایش تجربه و تقدیر تاریخی آدمی بر صحنه حضور یافته و نقش ایفاء کرده است.انتظار موعود و منجی و انسان کامل و جان نورانی در واقع مرتبت و صورتی از وجود منتظر و سرشت امیدوار انسان است که طلب،تمایل،ایمان و امید میورزد تا مگر روزی ارزشها و فضیلتهای فراموش شده و کرامتهای از کف رفته انسانی خویش را با عبور از مرز بحرانهای عمیق معنوی با ظهور جان نورانی و انسان کامل به جهان بازگرداند.در حقیقت انتظار موعود نیز مرتبت و مقامی از حرکت و کنش خلاق و بالنده روح منتظر آدمی است.بدون انس باطنی و نسبت و رابطه معنوی با حیات باطنی تاریخ ملتها و منطق،حکمت،بصیرت،معنویت، روحانیت فرهنگهای منتظر،دستیابی به معرفت و منظری واقعی از حقیقت آن آسان نیست.
* خردنامه همشهری شهریور 1385 شماره 6
پانوشتها
(1)-بهاالدین خرمشاهی،حافظ نامه،تهران:شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش(1367)،جلد اول،ص 269
(2)-پل تیلیش،شجاعت بودن،ترجمه مراد فرهادپور،تهران:شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ دوم(1379)،صص 95،182-195
(3)-حافظ نامه،ص 896(به نقل از عراقی)
(4)-همان،ص 427
(5)-اکبر بهروز-رشید غیوصی دیوان حافظ،تهران،امیر کبیر،چاپ سوم (1366)،ص 313
(6)-همان،ص 194
(7)-همان،ص 44
(8)-همان،ص 83
(9)-همان،ص 220